آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

آریاز قصه عشق است..
حکایت زمین که چقدر نزدیک است به آسمان..
روایت هوا و نفس است..
◀داستان نفسهای به شماره افتاده▶

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۱۹ اسفند ۹۴، ۲۰:۱۴ - چشم به راهم ...
    دقیقا
پیوندها

تو باد و شکوفه و میوه‌ای..
زیباترین حرفت را بگو،
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه‌یی بیهوده می‌خوانید!
چرا که ترانه‌ی ما
ترانه‌ی بیهودگی نیست،
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست...
ای همه‌ی فصولِ من!
ای آسمان و درخت و باغ من،
گل و زنبور و کندوی من!
با زمزمه‌ی تو
اکنون در درونم پرنده ای بال پرواز می گشاید،
تا اوج مهربانی، تا اوج عشق..
دوستت دارم به بلندای آسمان ها،  به بی نهایتی کهکشان ها.. 

♥ دوستت دارم بهترینم ♥

 

"علی اسماعیل زاد"



 

  • ABan

تمام داستان های دنیا، از دهان تو شنیدنی است..

تمام عاشقانه های دنیا، در تو برایم خلاصه شده است..

اصلا هرچه تو بگویی، هرچه با تو باشد زیباست..

می دانی..

در صفحه دلم نقش و نگاری داری، ماندی.. زیبا.. بی همتا..

سهراب می گفت تا شقایق هست، زندگی باید کرد..

اما..

اما من کسی را دارم که او را به رخ تمام شقایق ها می کشم..

آری!

تا تو هستی زندگی باید کرد..

در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست..

من، عجیب، دوستت دارم..♥

 

"علی اسماعیل زاد"

 



 

  • ABan

بعد از مدتها..

می توانم گوشه ای از این اتاق گرم را برای نشستن انتخاب کنم..

آرام بر روی صندلی آرامش بنشینم،

و خود را در گرمای شومینه گرم کنم..

فنجان چای گرمم را می نوشم و به آینده شیرین فکر می کنم..!

آه..

چه عشق گوارایی..!

آرامشـــــღ..

 

"علی اسماعیل زاد"



 

  • ABan

ﺩﻭﺳـﺘـﺖ ﺩﺍﺭﻡ 

ﻭ ﻋـﺸـﻖ ﺗـﻮ ﺍﺯ ﻧﺎﻣـﻢ ﻣﯽ ﺗـﺮﺍﻭﺩ

ﻣـﺜـﻞ ﺷـﯿـﺮﻩ ﯼ ﺗـﮏ ﺩﺭﺧـﺘـﯽ ﻣـﺠـﺮﻭﺡ

ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺯﯾﺎﺭﺗﮕﺎﻫﯽ...

 

«شمس لنگرودی»



 

  • ABan

فلک با تابش خورشید، پاداش مهربانی می دهد..

"بایرون"

 


 

  • ABan

این روزها...
کمی...
فقط کمی احساس آرامم می کند...

احساسی که انگار میان آدم ها نیست،

انگار سالهاست که منقرض شده است..

احساسی که فقط پنجره های باز شده رو به جنگل همیشه سبز آن را می فهمند..!

 

"علی اسماعیل زاد"



 

  • ABan

  • ABan

* * مـن بـه سیبــی  خشنـودم
و بـه بـوییـدن یک بـوتــه بـابـونـه
مـن بـه یک آیینـه،
یک بستگـی پــاک 
قنــاعت دارم . . . 



 

  • ABan

در آسمان غزل عاشقانه بال زدم
به شوق دیدنتان پرسه در خیال زدم

در انزوای خودم با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل قید قیل و قال زدم

کتاب حافظم از دست من کلافه شدست
چقدر آمدنت را چقدر فال زدم

غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تورا مثال زدم

غزال من غزلم، محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم

به قدر یک مژه بر هم زدن تورا دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم...

"سید حمیدرضا برقعی"



 

  • ABan

حجت(شهاب حسینی):آخه شما خانم معلم این مملکت اید،خجالت نمیکشی،برای چی برگشتی بش گفتی بابات مامانتو زده بچش اوفتاده!!!
معلم(مریلا زارعی):من کی همچین حرفی زدم؟!
حجت:خجالت نمی کشی بند کردی به نقاشی یه بچه چهار ساله بش میگی بابات مامانتو زده بچش اوفتاده،آخه این دلیله؟!
معلم:من اینجوری نگفتم
حجت:چرا تا چشمتون به ما میخوره فک میکنید از صبح تا شب داریم میزنیم تو سره زن و بچمون،بابا به والله به قرآن ما هم مثه شما آدمیم!!

A Separation2011/اصغرفرهادی
 



 

  • ABan