سلام زندگانی..
منم..
آری من..
همان که کمر به خاکش کوبیدی..
من شکسته و ویران..
آمده ام بگویم در مرام آدمیان انسان محبت بی جواب نیست..
آری محبت!..
تو به من آموختی زندگانی زیرکی می خواهد، فکر می خواهد، هدف می خواهد.. زندگانی زندگی می خواهد..
تو شدی استاد من، استاد درس چگونه زیستن، چگونه بودن، چگونه رفتن..
اینک بر روی پاهای خود ایستاده ام و با غرور فریاد می زنم..
که من زمین خورده روزگارم، شکست خورده ی تو.. که ایستاده ام و ادامه می دهم..
بی توقف.. بی ترس..
- ۰ نظر
- ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۹