آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

آریاز قصه عشق است..
حکایت زمین که چقدر نزدیک است به آسمان..
روایت هوا و نفس است..
◀داستان نفسهای به شماره افتاده▶

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۱۹ اسفند ۹۴، ۲۰:۱۴ - چشم به راهم ...
    دقیقا
پیوندها

ذکر برای ما مفهوم گنگی دارد و خیال می کنیم کلماتی هستند که با زبان این طرف و آن طرف می کنیم در حالی که این طور نیست .ذکر ؛ یادآوری و مرور مجموعه تفکراتی است که داشته ایم.
با این توجه نماز ذکر است ، رسول ذکر است ، قرآن ذکر است ، چون با این ها چیزهایی را بیاد می آوریم.

استاد علی صفایی



 

  • ABan

توشه‌ی سفرم را رازی سنگین کرده‌است
این چمدان هرگز باز نخواهد شد
به هر شهری می‌رسم
هنوز نرسیده‌ام

شهاب مقربین

 



 

  • ABan

  • ABan

لحظاتی هست که جز غم و رنج چیزی رخ نمی دهد و نمی توانیم از آن دوری کنیم. تنها زمانی دلیلش را می فهمیم که بر آن غلبه کرده باشیم.

پائولو کوئیلو



 

  • ABan

گاهی خوابت را می‌بینم
بی‌صدا
بی‌تصویر
مثلِ ماهی در آب‌های تاریک
که لب می‌زند و
معلوم نیست
حباب‌ها کلمه‌اند
یا بوسه‌هایی از دل‌تنگی

توماس ترانسترومر



 

  • ABan

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
دوران هجر را گذراندیم و زنده ایم 


 

  • ABan

نیک بخت ترین مردم کسی است که کردار به سخاوت بیاراید و گفتار به راستی..

ابوعلی سینا

 

  • ABan


جز تو

محرمی نمی بینم

برای حرف هایم

◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆ ◆

آن حـــرفهــآ که از هــمــه پوشیده داشتم

تنها در ایــن حــــرم به تـــو گفتم آخــه تـــو مــَحــرمی



 

  • ABan


لاف عشق و گله از یار؟ زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند



 

  • ABan

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب 
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب 
پشت ستون سایه ها روی درخت شب 
می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب
می دانم اری نیستی اما نمی دانم 
بیهوده می گردم بدنبالت چرا امشب ؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما 
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب 
ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف 
ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب 
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز 
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه 
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب 
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب 
طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب 
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من 
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب

محمدعلی بهمنی



 

  • ABan