آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

آریاز قصه عشق است..
حکایت زمین که چقدر نزدیک است به آسمان..
روایت هوا و نفس است..
◀داستان نفسهای به شماره افتاده▶

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۱۹ اسفند ۹۴، ۲۰:۱۴ - چشم به راهم ...
    دقیقا
پیوندها

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه ....

شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۱۵ ب.ظ

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب 
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب 
پشت ستون سایه ها روی درخت شب 
می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب
می دانم اری نیستی اما نمی دانم 
بیهوده می گردم بدنبالت چرا امشب ؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما 
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب 
ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف 
ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب 
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز 
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه 
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب 
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب 
طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب 
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من 
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب

محمدعلی بهمنی



 

  • ABan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی