آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

گر دخان او را دلیل آتش است، بی دخان ما را در آن آتش خوش است..

آریاز

آریاز قصه عشق است..
حکایت زمین که چقدر نزدیک است به آسمان..
روایت هوا و نفس است..
◀داستان نفسهای به شماره افتاده▶

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۱۹ اسفند ۹۴، ۲۰:۱۴ - چشم به راهم ...
    دقیقا
پیوندها

آخه ما واسه خودمون معقول آدمی بودیم..!

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ب.ظ

مارو دیوونه و رسوا کردی, حالیته!
مارو آواره صحرا کردی, حالیته!
آخه ما واسه خودمون معقول آدمی بودیم!
دست کم هرچی که بود, آدم بی غمی بودیم, حالیته.
سروسامون داشتیم, کس و کاری داشتیم.
ای دیگه یادش بخیر! یاد اون روزا بخیر!
ننه امون جورابمون رو وصله می زد.. ما رو نفرین می کرد.
بابامون, اون خدا بیامرز سرمون داد می کشید.
بهمون فحش می داد.
ننه ای بود که نفرین بکنه!
بعد نصفه شب پاشه و لحاف رو آدم بکشه!
که مبادا خدانکرده پسرش بچاد, مبادا سینه پهلو بکنه!

- محمود استاد محمد درنقش "خر خراط"

- نمایش "شهر قصه" نوشته "بیژن مفید"



 

  • ABan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی