شب و خودکار و دل..
پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ب.ظ
تاریکی شب و نور کم چراغ مطالعه روی میز..
کاغذای در هم و پر از فرمولهای مختلف..
خودکاری که می نویسه از دل و آروم زم زمه میکنم: آدما دلمو شکستن و اینو یادم دادن که دیگه خودمو قایم کنم از عالم آدم..
صدای جیر جیرکی تنها که سکوت کوچه رو می شکنه..
بخار لیوان چای که رقصان از روی لیوان جدا می شه و جشن می گیره این جدایی رو..
مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته..
... مادر صدام زد..
نقطه سر سطر..
- ۹۳/۰۴/۱۲